loading...
منتظر مشتاق
حدیثه رضایی بازدید : 11 یکشنبه 01 بهمن 1391 نظرات (0)

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ شاید این روزها پیامکی با این مضمون برای شما هم ارسال شده باشد: هر کس خبر تمام شدن این ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او مى‌دهم.

بر این اساس، عده‌ای از عوام مردم پس از پایان صفر و قبل از اذان صبح نخستین روز ماه ربیع الأول، به هفت مسجد رفته، در می‌زنند و شمع روشن می‌کنند تا به خیال خودخبر آغاز ماه ربیع را به پیامبر(ص) رسانده و مژدگانی بگیرند!

بعضاً جملات عجیبی هم بدین شرح خوانده می‌شود: «قبل از هر چیز نیت می کنید و عزم خود را جمع می کنید و به هر مسجد که می‌رسید، دست خود را روی در مسجد به حالت در زدن می‌گذارید و می‌خوانید: یا ملک العرش درت می زنم یا ملک العرش درت می‌زنم یا ملک العرش چنان در غمم یا ملک العرش رها کن غمم یا ملک العرش سریع الدعا یا ملک العرش دعای مستجاب یا احدُ یا صمدُ یا مجیدُ بنده عاصی به تو دارد امید بنده خود را تو نکن ناامید یا حضرت محمد(ص) به شما خبر می‌دهم که ماه صفر تمام شد».

* کوبیدن درب 7 مسجد از اعمال خرافی و فاقد سندیت دینی و عقلانی است

حجت‌الاسلام علی مخدوم رئیس مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی با بیان اینکه در منابع دینی هیچ زمینه‌ای برای نحوست ماه صفر ذکر نشده است، می‌گوید: متأسفانه این رسمی که در برخی از مناطق جا افتاده است که با رفتن به در مساجد تا قبل از اذان صبح در اولین روز ماه ربیع الأول ادامه دارد، فاقد هر گونه مبنای دینی، عقلانی و روایی است.

وی با اشاره به اینکه هیچ روایتی در این باره از اولیاء و ائمه اطهار(ع) وارد نشده است، ادامه می‌دهد: در احکام الهی، مواردی که بر آموزه‌های قرآنی و نبوی منطبق نباشد، چنین امری را روا نمی‌دانیم و به اصطلاح در دین ما «بدعت» شمرده می‌شود.

* بشارت به پایان ماه صفر مختص «ابوذر» بود

حجت‌الاسلام محسن جنتی‌منش با اشاره دق‌الباب مساجد در ساعات پایانی ماه صفر، تصریح کرد: به اعتقاد ما این روایت از سندیت متقنی برخوردار نیست و به احتمال فراوان در مورد ابوذر غفاری بیان شده است، اما عده‌ای این روایت را دال بر این گرفته‌اند که بشارت دادن پیامبر به اتمام ماه صفر، ثواب و پاداش دارد.

این کارشناس مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی با تاکید بر اینکه دق‌الباب کردن مساجد، سند تاریخی ندارد و از سیره بزرگان و علما نبوده است، یادآور می‌شود: اگر عملی در دین وارد نشده باشد و با عنوان دین انجام شود، علاوه بر اینکه ثوابی ندارد، بلکه گناه نیز محسوب می‌شود، چرا که بدعت در دین نهی شده است.

* قلیان شکستن به مناسبت پایان ماه صفر!

حجت‌الاسلام حسین هاشمی از محققان حوزه علمیه قم درباره سندیت کوبیدن درب مساجد و روشن کردن شمع مقابل مسجد در پایان ماه صفر می‌گوید: اعمالی پس از پایان ماه صفر بین مردم رایج است از نظر تاریخی هیچ‌ گونه سندیتی نداشته و از سیره بزرگان و علما نیست.

وی ادامه می‌دهد: این موارد، پیشینه روایی ندارد و بیشتر آداب و رسومی قومی و بومی است. به عنوان مثال در برخی مناطق استان بوشهر نیز دیده‌ شده است که مردم به نشانه پایان نحسی ماه صفر، قلیان‌ها را می‌‌شکنند.

* اقامه نماز شکر به شکرانه دو ماه عزاداری

حجت‌الاسلام سید علیمراد کاظمی از کارشناسان مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس در پاسخ به این سؤال که آیا آداب خاصی برای خروج از ماه صفر و حلول ماه ربیع‌الاول در روایات اسلامی ذکر شده است یا خیر، عنوان می‌کند: در «مفاتیح‌الجنان» شیخ عباس قمی(ره) آداب خاصی برای این امر ذکر نشده و تنها به ذکر اعمال شب اول ماه ربیع‌الأول، بسنده شده است. البته در برخی روایات، اقامه نماز شکر به شکرانه اقامه دو ماه عزاداری و عبادت توصیه شده است.

* استفتاء از دفتر رهبر معظم انقلاب

دفتر حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای نیز این کار را رد می‌کند و در پاسخ به استفتائی درباره دق‌الباب مساجد چنین است: عمل فوق‌الإشاره مستند روایی ندارد و شیوه‌ای قابل تأیید نیست، اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسندیده است، لیکن اشکال در شیوه عمل به نحو یاد شده است.

* دق‌الباب مساجد در پایان ماه صفر به عنوان یک عمل شرعی جایز نیست

آیت‌الله مکارم شیرازی هم در اینباره می‌گوید: با توجه به اینکه این عمل در روایات معصومین(ع) وارد نشده است، انجام آن به عنوان یک عمل مستحب شرعی جایز نیست و سزاوار است ائمه محترم جماعات مردم را به سوی مراسم و توسلاتی دعوت کنند که در روایات معصومین(ع) وارد شده است و گرنه ممکن است افراد منحرف برای وهن مذهب هر روز امر تازه‌ای اختراع کنند و نا آگاهان را به سوی آن دعوت کنند.

بنابراین آداب خاصی برای خروج از ماه صفر و حلول ماه ربیع‌الأول در روایات اسلامی ذکر نشده و شیخ عباس قمی در کتاب شریف «مفاتیح‌الجنان» نیز تنها به ذکر اعمال شب اول ماه بسنده کرده است. همچنین در برخی روایات، اقامه نماز شکر به شکرانه اقامه دو ماه عزاداری و عبادت توصیه شده است

حدیثه رضایی بازدید : 2 یکشنبه 01 بهمن 1391 نظرات (0)

آشنایی اجمالی با زندگی حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی

نامه الکترونیکچاپPDF

آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1314 ه.ش در خانواده ای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی،از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیت الله شاه آبادی بزرگ، به اقامه جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و راهنمایی سالکان الی  الله  تعالی اهتمام ویژه داشت.

وی طبق رسم تمامی خاندان های علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نمود و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوق العاده ای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدّت چهار سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علی بن موسی الرّضا(ع)مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجسته ای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیّع را به سوی خود جذب می کرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند.

این عالم وارسته با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به  سرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیت الله  العظمی بروجردی، آیت الله العظمی گلپایگانی و مرحوم علّامه طباطبایی راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّم له همین نکته کافی است که به فرموده خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائل الشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند. ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجه رفیع اجتهاد رسیده و به زودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، به اندازه ای بود که حضرت امام به طلبه خوش فکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشته جات درس بیعشان را جمع آوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمه حضرت امام، همچنین دو جلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.

با آنکه هنوز مدّت زیادی از استفاضه این طلبه فاضل و جوان از محضر زعیم عالم تشیّع، حضرت آیت الله العظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کم نظیر رحلت کرد و بار هدایت امّت را به دوش خلف صالح خویش چون حضرت امام خمینی(ره) نهاد. حال که امر خطیر مرجعیّت متوجّه حضرت امام شده بود، ایشان شاگرد فاضل خود، یعنی حاج آقا مجتبی تهرانی را مأمور به جمع آوری فتاوا و تنظیم اوّلین نسخه از رساله عملیه و مناسک حجّ خویش گردانید که در همان ایّام به چاپ رسید و در دسترس مقّلدان قرار گرفت. حضرت استاد برای انجام این امر مهم، ضمن بهره گیری از دست نوشته های متعدّد استاد خویش، با ایشان هم بحث شد و رساله ای دقیق و علمی آماده کرد که بعدها جزو دقیق ترین رساله های منسوب به امام خمینی مطرح گردید. همه این امور در زمانی اتّفاق افتاد که هنوز کمتر از بیست و پنج سال از عمر شریف حضرت استاد می گذشت.

ایشان علاوه بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بی بدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربّانی سیراب گردید و با دیدگاه های اجتماعی و سیاسی امام امّت به خوبی آشنا شد. این استضائه از خورشید حیات بخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آنکه جرقّه های بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده شد و امام خمینی از کشور تبعید گردید. بعد از این واقعه دردناک، حضرت آیت الله تهرانی نیز سه سال بعد، به نجف رفت تا هم سیر معنوی خود را در سایه فیوضات امیر المؤمنین(ع) و دیگر ائمه هدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بی بهره نماند. امّا این معیّت زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در سال 1349 به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و برزمین مانده مشغول گردید.

حضرت استاد از زمان بازگشت به تهران، تا پیروزی انقلاب شکوهمند امامت و ولایت در ایران، ضمن اقامه جماعت در مسجد جامع بازار، تدریس سطوح عالی خود را در مدارس علمیه تهران آغاز کردند و تربیت و هدایت جوانان انقلابی را به دست گرفتند. از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعّال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی به دلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل می شد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهمّ فعّالیت های معظّم له پیش از انقلاب بود.

حضور عادّی آیت الله تهرانی در تهران و فعالیّت های مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آن قدر مفید و مؤثّر بود هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدّت ها سرّ تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژه حضرت امام به تهران موجب گردید که حضرت استاد، تا امروز در عاصمه جهان تشیّع بماند و نعمتی بی بدیل برای اهل این دیار باشد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روح الله، همچنین با توجّه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امّت، انتظار می رفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشه ای از بار این انقلاب را به دوش بکشند. امّا بنا به فرموده خودشان، ایشان با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیت های آشکار کنار کشیدند و با حضور در صحنه نیروسازی برای انقلاب، همچنان به صورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند.

لذا جلسات درس خارج ایشان مملوّ از طلّاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند. این جلسات آن قدر مفید و کم نظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود.

از طرفی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز برپا بود و از سال 1356 به طور منظّم و هفتگی دائر می گردید، مأمن بی نظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روح الله و سکّوی پرشی برای دلدادگان و حیات یافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستم شاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منوّر گشته بودند و بی صبرانه و مشتاقانه به دنبال معارف عمیق اسلام بودند.

حدیثه رضایی بازدید : 2 دوشنبه 25 دی 1391 نظرات (0)
ماه ربیع‌الاول از آغازش که یادآور آغاز هجرت پیامبر اکرم(ص) و تداعی‌کننده جانفشانی امیرالمؤمنین(ع) در لیلة‌‌المبیت است تا انتهایش رویدادهایی به وقوع پیوسته است که موجب سرور شیعیان می‌شود.
 
به گزارش خبرگزاری فارس، امروز، آغاز بهار ما‌ه‌های قمری است، سومین ماه از ماه قمری که «ربیع‌الاول» خوانده می‌شود را ماه سرور و شادی اهل‌بیت می‌نامند.

اینکه عزاداران حسینی نزدیک به 60 روز در مصیبت مولایشان به سوگواری پرداخته‌اند، با ره‌ توشه عشق حسینی به استقبال از ماهی می‌روند که ایام پر برکت و میمنتی در آن قرار دارد.

در این ماه از ابتدای آغازش که یادآور آغاز هجرت پیامبر اکرم(ص) و تداعی کننده جانفشانی امیرالمؤمنین(ع) در لیلة ‌المبیت تا انتهایش حوادث و رویدادهای به وقوع پیوسته است که باعث خوشحالی شیعیان می‌شود که در ادامه نگاهی گذرا به آن‌ها خواهد شد:

در روز چهارم ماه ربیع‌الاول سال اول هجری، پیغمبر(ص) از غار ثور پس از گذشت سه روز به قصد هجرت به مدینه خارج می‌شود.

نهم ربیع‌الاول، روزی است که شیعیان عصر غیبت به خوبی آن را گرامی می‌دارند، چرا که سالروز آغاز امامت آخرین ذخیره الهی و نهمین فرزند اباعبدالله الحسین(ع) است.

سالروز ازدواج پیامبر مهربانی‌ها با حضرت خدیجه نیز در روز دهم ربیع‌الاول در 15 سال قبل از بعثت واقع شده است.

روز دوازدهم ربیع نیز 3 واقعه خوشایند اتفاق افتاده است، در ابتدا سالروز ورود پیامبر(ص) به شهر مدینه و شادی مردم این شهر و استقبال بی‌نظیر آن‌ها از رسول خدا(ص) و ورود ناقه نبی خدا(ص) به خانه ابو ایوب انصارى از برجسته‌ترین رویداد این روز است.

همچنین انقراض حکومت ظالم و ننگین بنى‌امیه در سال  132 قمری رخداد مهم 12 ربیع‌الاول است که به دست ابومسلم مروزی خراسانی اتفاق افتاد که چهاردهمین خلیفه بنى امیه «مروان حمار» در قریه‌اى از روستاهای مصر توسط او به قتل رسید و دولت بنى‌امیه بعد از 91 سال و 2 روز که یک هزار و 92 ماه و 2 روز ساقط شد.

هلاکت معتصم بالله عباسی همان کسی که شیعیان زیادی به شهادت رساند و جنایات‌های بی‌شماری را مرتکب شد، در سامرا در سال 227 قمری به وقوع پیوست.

و اما روز 14 این ماه دو واقعه مهم رخ داده است که قلوب شیعیان را بسیار خوشحال می‌سازد، چرا که هلاکت یزید ملعون در سال 64 هجری قمری و خروج مختار ثقفی در سال 66 قمرى به خونخواهی از ثارالله(ع) در این روز اتفاق افتاده است.

آری! در این ماه، رحمت الهی بیش از بیش هویداست، چرا که میلاد برترین انسان‌ها و شایسته‌ترین بندگان در آن قرار داد، رحمتی که از ابتدای آفرینش همتایی برای آن یافت نمی‌شود و این میلاد فرخنده در 17 ربیع اتفاق می‌افتد که با وجود مولود پر برکت خاندان هاشم، ایوان کسرى به لرزه افتاد، دریاچه ساوه خشکید و آتشکده هزار ساله فارس خاموش شد و آمنه مادر گرامی ختم رسل(ص) صدایى شنید: «بهترین خلق متولد شد، او را محمد نام کن» و هاتفى ندا کرد: «جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا».

هلاکت قوم نمرود به وسیله گزش پشه ‌-از سوی خدا مأمور بودند به حمایت از حضرت ابراهیم(ع) وارد میدان شوند- و جنگ حضرت داود(ع) با جالوت از رخدادهای است که قبل از ظهور اسلام در 18 ربیع‌الاول به وقوع پیوسته است.

اینک پس از دو ماه که دل‌هایمان را به عطر حسینی، زینبی، حسنی، نبوی و رضوی معطر کردیم، به استقبال ماهی می‌رویم که در آن سالروز آغاز امامت حضرت مهدی(عج) را جشن خواهیم گرفت و از خداوند تبارک و تعالی تعجیل در ظهور حجتش را بخواهیم، به امید روزی که بهار ماه‌ها اتفاق افتد.
حدیثه رضایی بازدید : 2 شنبه 23 دی 1391 نظرات (0)
اعتراف نامه - چراغ هدایت
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجراء 4/5/69)
قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شهید علمدار - قافله شهداءشک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .(تاریخ اجراء 11/5/69)
قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجراء 26/5/69)
قانون چهارم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم.حداقل در هر هفته باید دوشب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد.اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .(تاریخ اجراء 16/6/69)
قانون پنجم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.(تاریخ اجراء 13/7/69)
قانون ششم:حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.(تاریخ اجراء 18/8/69)
قانون هفتم: حداقل باید در هر 24 ساعت 70 بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود.(تاریخ اجراء 30/9/69)
قانون هشتم: هر کجا که نماز را تمام می خوانم باید در هفته 2 روز را روزه بگیرم، بهتر است که دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در هفته بعد به ازای دو روز 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم .(تاریخ اجراء 19/11/69)
قانون نهم: در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15 مسئله بخوانم .(تاریخ اجراء 14/1/70)
قانون دهم: در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیح حضرت زهرا(س) برای نماز یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ، 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم.(تاریخ اجراء 15/3/70)
حدیثه رضایی بازدید : 6 شنبه 09 دی 1391 نظرات (0)
بارالها اگر لایق بهشت هستم بجای بهشت کربلا را نصیبم کن

*سه دقیقه بعد سنگرهای عراقی را فتح کرد
سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس می گوید: من شب ها بعد از نماز مغرب و عشا صادق مزدستان را به اتفاق چند نفر برای شناسایی می فرستادم. چند بار هم به همراه آنها رفتیم. او در کار بسیار ظرافت و دقت داشت و برای شناسایی یک قدمی سنگر نگهبانی عراقی‌ها می رفت. وقتی رمز عملیات محرم گفته شد، سه دقیقه بعد سنگرهای عراقی را فتح کرد و فریاد اللّه اکبر صادق بلند شد. وقتی با بی سیم تماس گرفتیم، گفتند مزدستان خودش با نیروهای عراقی می جنگید. فکر می کنم اولین کسی که وارد سنگر عراقی ها شد مزدستان بود. گردان صاحب الزمان (عج) به فرماندهی مزدستان یکی از بهترین گردان‌های لشکر 25 کربلا بود که در عملیات محرم خوش درخشید.
*روایتی خواندنی از روزهای نخستین جنگ به قلم شهید مزدستان
من به اتفاق سه تن از برادران کانون توحید قائمشهر در روز 2 آبان ماه 1359 عازم منطقه جنگ زده بودیم تا از نزدیک از جنایات صدام خائن گزارشاتی تهیه کنیم. صبح آن روز چهار نفر با یک اتومبیل سیمرغ و لوازم فیلمبرداری و چندین دوربین و وسایل دیگر به طرف تهران حرکت کرده بودیم. حدود ساعت شش بعد از ظهر همان روز وارد قم شدیم و شب را در سپاه پاسداران قم ماندیم، بعد از نماز صبح 3 آبان 1359 به طرف دزفول حرکت کردیم. بعد از ظهر همان روز وارد شهر جنگ زده دزفول شدیم و کمی از مناطق جنگ زده و خرابی های آن شهر دیدن کردیم در ساعت پنج بعد ازظهر دزفول را ترک کردیم. حدود پنجاه کیلومتر از شهر خارج شدیم که در بین راه چون درگیری و جاده بسته بود، شب را همان جا گذراندیم.
هوا که روشن شد به طرف اهواز حرکت کردیم و ساعت شش صبح چهارم آبان وارد شهر اهواز شدیم. خود را به سپاه اهواز معرفی کردیم تا برای وارد شدن در منطقه جنگی از سپاه اهواز کارت دریافت کنیم و به عنوان فیلمبردار و گزارشگر وارد مناطق جنگی شویم. خود را از هر نظر آماده کرده بودیم و به اتفاق دو تن از برادرانی که از نیشابور اعزام شده بودند تا به کارهای مکانیکی در اهواز بپردازند، به طرف آبادان حرکت کردیم. ساعت 13/30 دقیقه بعد ازظهر همان روز اهواز را ترک کردیم. چون جاده اصلی در کنترل عراقی ها بود ما را از راه شادگان فرستادند.
پس از گذشتن از شادگان در حدود سی و پنج کیلومتری آبادان، برادران ارتشی مستقر در آنجا را دیدیم راه را از آنان پرسیدیم. آنها گفتند که می توانیم برویم، البته با سرعت زیاد چون مقداری از جاده در دست آنان است و ما نیز به طرف آبادان حرکت کردیم. حدود بیست و پنج کیلومتری دور شده بودیم که ما را به رگبار بستند و به محاصره در آوردند. در اثر تیراندازی شیشه های اتومبیل خرد شد. تقریباً در هفت کیلومتری آبادان که اتومبیل متوقف شد. خود را در وسط سربازان عراق دیدیم. افراد پیاده عراقی حدود هفتاد نفر در سمت چپ جاده و توپخانه آنان در سمت راست جاده مستقر بودند.
در ابتدای امر دو تن از همراهان، یکی از نیشابور و دیگری از قائمشهر، تسلیم شدند. چهار نفر مانده بودیم که باید به سوی گلوله ها می رفتیم یا خود را اسیر دشمن می کردیم. در یک لحظه یکی از برادران به طرف اتومبیل رفت و اتومبیل را روشن کرد و من هم بدون اختیار به طرف اتومبیل دویدم تا خود را به آن برسانم. اتومبیل را به رگبار بستند ولی من به اتفاق دو تن از برادران توانستیم خود را به زیر پل کوچکی که در زیر جاده قرار داشت برسانیم. یکی از برادران نیشابوری خود را در زیر لوله نفت پنهان کرد. ما هم تصمیم گرفتیم خود را به زیر لوله برسانیم. سربازان عراقی در حدود هشتاد متری ما قرار داشتند باید حدود پنجاه متر را از میان رگبار گلوله عبور کنیم. دو نفر موفق شدیم خود را به آنجا برسانیم و مدتی هم منتظر نفر سومی ماندیم اما خبری نشد. به ناچار سه نفر برای اینکه خود را از تیررس آن ها دور کنیم به صورت سینه خیز دور شدیم. حدود هزار و پانصد متر را به همان صورت طی کردیم و به جایی رسیدیم که قبلاً محل درگیری بود و لوله های نفت در آتش می سوخت با زحمات زیادی از کنار آتش و از میان فوران نفت سیاه گذشتیم تا این که به دو تن از افرادی که در درگیری مجروح شده بودند برخورد کردیم.
سه روز بدون آب و غذا مقاومت کردیم. راه را از آنان پرسیدیم و سعی کردیم آنان را با خود ببریم اما موفق نشدیم شروع به حرکت کردیم و مقداری که راه رفتیم جنازه سه تن از برادران شهید را هم دیدیم. بعد از گذشت چند ساعت پیاده روی (شاید بیشتر از سه ساعت) خود را به مناطقی رساندیم که از دید افراد دشمن دور بود. در این منطقه چون درگیری نبود توانستیم مقداری آب و غذا تهیه کنیم. بعد از نوشیدن مقداری آب با روحیه ای بهتر به راه ادامه دادیم. بعد از راه رفتن زیاد کمی استراحت کردیم. هوا تاریک بود و حدود دو ساعت در بیابان خوابیدیم و ساعت نه شب حرکت کردیم. بعد از طی 25 کیلومتر به برادران ارتشی رسیدیم و جریان را به آنان اطلاع دادیم. در ضمن محل جنازه های سه شهید و دو مجروح را به اطلاع آنان رساندیم.
من چون با منطقه و جای مجروحان آشنا بودم به اتفاق چهارده سرباز با دو اتومبیل برگشتیم و خود را به آن منطقه رساندیم. اتومبیل را در آنجا گذاشتیم حدود ساعت یازده شب بود که به گروه های سه نفری و چهار نفری تقسیم شدیم تا بتوانیم مجروحان و شهیدان را در مدت کوتاهی بیابیم. بعد از گذشت دو ساعت آنان را پیدا کردیم و به اتومبیل رساندیم. ساعت یک و نیم شب به طرف بیمارستان ماهشهر حرکت کردیم. جنازه ها را در سردخانه گذاشتند و دو تن از برادران مجروح هم نجات یافتند. شب را در بیمارستان گذراندیم و صبح به طرف اهواز حرکت کردیم.
پی‌نوشت: شایان ذکر است شهیدان محمدرضا ذاکریان و کوروش کشاورز به همراه شهید مزدستان بودند که همان روز اسیر شدند و تا سال 1365 نامه هایشان می آمد ولی دیگر از آنها خبری نشد و خانواده هایشان هنوز چشم به راه آنهایند.
*دست نوشته‌های تکان‌دهنده سردار ملکوتی لشکر 25 کربلا، شهید 9دی
بخوان... وقتی تابوت‌ها می گذرند ماندگان ز خجلت در پناه دیوارها پنهان می شوند اما هر روز از این گذر شهیدی می گذرد و من و تو هر روز در گریزیم. بنگر برادر... بنگر خواهر، جلودار هابیل است اما من و تو مسافران از ره مانده ایم، ما مانده ایم قافله رفته است، ما مانده ایم قافله می رود، ما...؟
و می دانی ای برادر و ای خواهر که دیگر تو خود نیستی، شهیدی زنده ای بر خاک که در رگ‌هایت خون سرخ هر شهیدی جاریست و بر کتاب سینه‌ات وصیت سرخ هر شهید ورق می خورد.
مادرم زنی است که اگر سر بریده ام را برایش ارمغان بیاورند آن را به میدان جنگ باز می گرداند.
ای امام: به فرمانت آنقدر در سنگر می مانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید.
بی من اگر به کربلا رفتید از تربت پاک مشتی به همراه بیاورید و بر گورم بپاشید شاید به حرمت این خاک خدا مرا بیامرزد.
و می دانی ای برادر و ای خواهر که دیگر تو خود نیستی، شهیدی زنده ای بر خاک که در رگ‌هایت خون سرخ هر شهیدی جاریست و بر کتاب سینه‌ات وصیت سرخ هر شهید ورق می خورد.
مادرم هرگاه خواستی شهادتم را به رخ انقلاب بکشی، زینب را به یاد آور.
ای امام: به فرمانت آنقدر در سنگر می مانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید.
خواهرم! اگر می‌دانستی که هر روز چند بار در جبهه‌ها شهید می‌شوم اکنون چادر را تنها یک پوشش ساده نمی ‌دانستی.
برادرم: اکنون با تو چه باید گفت. زبان خاکی من بریده است. نمی دانم برای تو مرثیه ای گویم یا برای خویش اما می دانم که من محتاج ترم تا تو.
سال‌های عمرم فدای لحظه ای از عمر امام.
لاله ها گواه خون منند و آیه ها فریاد من؛ پس من نمرده ام سنگر تنها خانه ای است که اجاره ی آن خون است. مادرم سهم تو از انقلاب همین بس که من به شهادت رسیدم.
بارالها اگر لایق بهشت هستم بجای بهشت کربلا را نصیبم کن تا تربت پاک حسین(ع) را در آغوش گیرم.
هر گاه دلم هوای بهشت می کرد از فراز خاکریز افق را می نگریستم. سنگر تنها خانه ای است که اجاره ی آن خون است.
مادرم سهم تو از انقلاب همین بس که من به شهادت برسم.
زندگی زیباست و مرگ قشنگ تر از زیبائی های زندگی است.
بی من اگر به کربلا رفتید از آن تربت پاک مشتی همراه بیاورید و بر گورم بپاشید شاید به حرمت این خاک خدا مرا بیامرزد. لاله ها گواه خون منند و آیه ها فریاد من پس من نمرده ام.
****
سردار شهید صادق مزدستان که فرماندهی تیپ دوم مکانیزه لشکر 25 کربلا را به عهده داشت در حالی که تنها دوازده روز از ازدواجش می گذشت در منطقه فکه در یک عملیات شناسایی در خط مرزی عین خوش و در جنگل امقر در اثر اصابت ترکش مین والمر به ناحیه سر در تاریخ 9 دی 1361 به شهادت رسید؛ پیکر سردار شهید صادق مزدستان در گلزار شهدای سیدملال قائمشهر به خاک سپرده شده است.


اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 181